چپتر ۱: مقدمه

وقتی چشم‌هام رو باز کردم، توی یه رمان بودم:

[تولد یک قهرمان]

[تولد یک قهرمان] رمانی راجع به ماجراجویی‌های چوی هانه، شخصیت اصلی، که یه پسر دبیرستانی بود و به دنیای متفاوتی منتقل شد. بُعدی از زمین و سرزمینی که قهرمان‌های بی‌شماری در اون متولد می‌شدن.

من به عنوان آشغال خانواده کنت عضوی از این دنیا شدم، خانواده‌ای که اولین روستایی که چوی هان رفت، از املاک تحت اختیارشونه.

مشکل اینه که چوی هان بعد از نابود شدن اون روستا و مردمش توسط قاتلین، تغییر کرد.

مشکل بزرگ‌تر اینجاست که این آشغال احمقی که من بهش تبدیل شدم هیچی در مورد اتفاقی که تو روستا افتاده نمی‌دونه و با چوی هان درمی‌افته و کلی کتک می‌خوره.

”… این قراره مشکل ساز بشه.“

احساس میکنم یه چیز مهم واسم اتفاق افتاده.

ولی ارزششو داره تا زندگی جدیدم بشه.

<< Previous Chapter | Index | Next Chapter >>

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *