چپتر ۳۱: تو (۶)

کیل یه سری وسایل تو کیف جادوییش گذاشت و سمت سالن مبارزه حرکت کرد. سالن مبارزه زیرزمینی عمارت. ایالت کنت هنیتوس بخاطر ثروتمندیش معروف بود ولی این ثروت توسط قدرت نظامی حفاظت می‌شد. چجوری قرار بود کنار جنگل تاریکی که پر از هیولا بود بدون قدرت نظامی قوی زنده بمونن؟

به همین دلیل بود عمارتشون سالن زیرزمینی برای تمرین داشت که بزرگتر و بهتر از بیشتر عمارت دوک‌ها و مارکوئس‌ها بود. کیل به محض ورود به سالن بزرگ دستور داد.

دوتاتون بیرون از سالن بمونید. امنیت سالن رو تضمین کنید و مطمئن بشید کسی از طبقه اول نیاد.“

بله ارباب جوان.“

متوجهم ارباب جوان.“

کیل احساس بدی نسبت به لبخند بزرگ رون داشت ولی زیاد اهمیت نداد. بعد از رفتن اون دو نفر، کیل دو بچه گربه رو بلند کرد و به گوشه سالن رفت. طبیعتا به چوی هان و رزالین اشاره کرد که خیلی ازشون دور بشن.

شما دو تا به وسط سالن برید.“

چوی هان لاک رو به وسط سالن برد. رزالین که صورتش جدی شده بود کمی از لاک دورتر رفت.

غرررر!“

لاک جوری می‌لرزید که انگار مریض شده بود. دست‌ها، پاها، کل بدنش می‌لرزید. هرچند هیچکدوم، نه چوی هان و نه رزالین بهش نزدیک نشدن.

بخاطر اینکه لاک داشت پنجه درمی‌آورد. پنجه‌های خیلی تیز که مخصوص یه حیوون وحشی بودن.

اااااااااه!“

بدن لاک تو هوا شناور شد. مثل یه تیر به هوا رفت و آروم آروم تغییر کرد. کیل بعد از اینکه مطمئن شد در آهنی سالن محکم بسته شده، با بچه گربه‌هایی که دنبالش می‌رفتن به سمت گوشه ترین نقطه حرکت کرد.

این شوخی نیست.‘

کیل تغییر کردن لاک قد بلند ولی ضعیف رو دید.

غرررررر، ااااااااه!“

لاک که حالا دندون‌های تیز درآورده بود، با درد فریاد زد. آروم بلند شد و کمی تلو تلو خورد، چشماشو با اخم باز کرد. بعد به سقف نگاه کرد و زوزه کشید.

آووووووووو!“

در یک چشم به هم زدن، یه لایه نیمه شفاف جلوی کیل ظاهر شد. اون یه شیلد بود. آن و هانگ با شوک به اطرافشون نگاه کردن در حالی که کیل خیلی عادی گفت.

اژدها، خیلی شگفت‌انگیزی. می‌تونی ضد صدا هم بکنیش؟

یه شیلد دیگه قبلی رو پوشوند. کیل متوجه شد که رزالین از گوشه چشم با شوک به شیلد دو لایه‌ای که جلوش بود نگاه می‌کرد. همون لحظه، صدای اژدهای سیاه که یه جایی داخل شیلد بود تو گوش کیل پیچید.

تو خیلی ضعیفی. برای همین نیاز به محافظت داری.“

آن و هانگ از اینکه فهمیدن کار اژدهاست هیجان‌زده شدن ولی بعد از حرف اژدها با ترحم به کیل نگاه کردن و ظاهرا باهاش موافق بودن. کیل نگاهاشونو نادیده‌ گرفت و عادی جواب داد.

هر کار دلت می‌خواد بکن.“

نمی‌دونم چرا از اون قدرتت استفاده نمی‌کنی.“

نیازی نیست بدونی.“

اون قدرت. اژدهای سیاه زود متوجه شده بود که کیل نمی‌خواد قدرت باستانیشو به کسی نشون بده و واضح در موردش حرف نزد. کیل شونه بالا انداخت، در آخر لایه سومی به شیلد اضافه شد.

معلومه قدرتاش خیلی سریع رشد می‌کنن.‘

اژدهایان جادو رو به نحوه متفاوتی از انسان‌ها یاد می‌گرفتن. اژدهایان جادو رو با خواستشون کنترل می‌کردن. کیل فکر کرد که سرعت پیشرفت اژدهای سیاه خیلی شگفت‌انگیزه و این باعث می‌شد بعدا بیشتر به دردش بخوره.

کیل حالا می‌تونست در آرامش تغییر لاک به حالت برزرکشو تماشا کنه.

+غررررررر!

فریاد‌های لاک سالن رو پر کرد. اگه جادوی ضد لرزش و ضد صدایی که روی زیرزمین گذاشته شده بود وجود نداشت، شوالیه‌های عمارت حتما تا الان پایین تجمع می‌کردن.

هر بار که لاک فریاد می‌زد بدنش بزرگتر می‌شد. ماهیچه‌هایی که قبلا وجود نداشتن روی بدنش رشد کردن و چشماش قرمز شد. این ثابت می‌کرد که داره هوشیاریشو از دست میده.

چرا اون پسربچه از قبیله گرگ‌های آبی تو حالت برزرک رفته بود؟

تو رمان، لاک اولین برزرکشو یک سال بعد تجربه می‌کرد. دلیلش مرگ یه نفر بود.

پندریکِ هیلر

اون الف تو جنگ کشته شد. پندریک کسی بود که لاک رو یاد عموی مرحومش می‌انداخت، رئیس قبیله گرگ‌های آبی. دیدن مرگ پندریک باعث شد لاک دیوانه بشه و بخواد همه چیز و همه کسایی که می‌دید بکشه.

آن، هانگ.“

کیل به دو بچه گربه که داخل شیلد بغل همدیگه نشسته بودن نگاه کرد.

شما دو تا هنوز حالت برزرک رو تجربه نکردین، درسته؟

بچه گربه‌ها سر تکون دادن.

چیزی در موردش می‌دونید؟

نه خیلی.“

کسی در موردش بهمون چیزی یاد نداد.“

کیل می‌دونست مشکل همینه. ازاونجایی که آن و هانگ هم ظاهرا خون اصیل تو رگاشون جریان داشت، تغییرشون هم قرار بود سخت باشه. کیل دوباره به روبه‌رو نگاه کرد و گفت.

قبیله گرگ‌ها، ببرها، خرس‌ها و نهنگ‌ها، این چهار قبیله بیشتر از بقیه تو حالت برزرکشون عقلشونو از دست میدن. برای همینه مردم این چهار قبیله رو نیمه‌ حیوانات نزدیک به هیولا صدا می‌زنن.“

اون زیاد در مورد قبیله گربه‌ها چیزی نمی‌دونست.

نمی‌دونم برزرک گربه‌ها چجوریه ولی اگه احساس کردین که قراره تو حالت برزرک برین یا دمای بدنتون یهو رفت بالا و بدن درد گرفتین، بلافاصله بیاین پیش من.“

اگه حادثه درست کنید بد میشه.‘

کی باید جمعش می‌کرد؟ کیل باید خرابکاری‌هاشونو جمع می‌کرد. کیل آدمی بود که کامل مسئولیت هر خرابکاری که تو منطقه خودش اتفاق می‌افتاد یا افرادش انجام می‌دادن به عهده می‌گرفت.

کیل بعد از اینکه جوابی ازشون نشنید بهشون نگاه کرد. دو جفت چشم طلایی گربه بهش زل زده بودن، بلافاصله دوتاشون سمت پاش رفتن و صورتاشونو به پاش مالیدن.

چرا اینا اینجورین؟

کیل از صمیمیتشون خوشش نیومد و پاشو کمی اونورتر کشید. وقتی این کارو انجام داد چیزی شنید که باعث شد تن و بدنش بلرزه.

اژدهایانم حالت برزرک میرن؟

نه.“

اگه اژدهایان تو حالت برزرک می‌رفتن واقعا دیوونه کننده می‌شد. اگه این اتفاق می‌افتاد، چندین کوه تو یه چشم به هم زدن ناپدید می‌شدن. خیلی ترسناک می‌شد. چهره کیل بیشتر از قبل تو هم رفت و به روبه‌رو نگاه کرد. می‌خواست با اینکار بگه دیگه دوست نداره چیزی درموردش بشنوه.

تچ.“

کیل صدای نچ نچ اژدها تو هوا رو شنید. وقتی کیل داشت به لوس بودن این اژدها فکر می‌کرد، تغییر شکل برزرک لاک بالاخره به پایان خودش رسید.

بووم.

گرگینه‌ای که روی دو پاش ایستاده بود، پاشو به زمین کوبید و باعث شد کل سالن بلرزه.

خز‌های گرگ‌های آبی، رنگ آبی تیره‌ای داشت. بدن گرگینه درنده که دیگه نمی‌شد یه پسر صداش کرد، از خز‌های آبی پر شد. لاک دستشو تکون داد تا به پنجه‌های خیلی تیزش حمله کنه، دستایی که حالا پر از عضله شده بود جوری که از دستای چوی هان بزرگتر بود.

لاک!“

لاک به خودت بیا!“

چوی هان و رزالین سعی کردن بیدارش کنن ولی برای لاک که عقلشو از دست داده بود، اونا فقط موجودات زنده‌ای بودن که باید بهشون حمله می‌کرد.

غررررر.“

لاک غرش زمختی کرد. این گرگ که حداقل یک و نیم برابر قد چوی هان بود، به سمت چوی هان خیز برداشت.

لاک به خودت بیا! منم! چوی هان!“

چوی هان نمی‌تونست به همتیمی خودش حمله کنه برای همین فقط دفاع می‌کرد و لاک رو صدا می‌زد. ولی آیا این باعث می‌شد لاک به حالت عادیش برگرده؟ معلومه که نه. کیل سرشو تکون داد و تماشا کرد.

فقط کافیه یه ضربه به سرش بزنه و بیهوشش کنه اینجوری خیلی سریع همه چی تموم میشه.“

هین. دو بچه گربه هین گفتن و از کیل فاصله گرفتن.

با اینکه کیل داشت چنین چیزی می‌گفت، اصلا قصد نداشت چوی هان رو وادار کنه که همچین کاری انجام بده. نیمه‌ حیوونی که به این طریق وسط اولین برزرکش غش کنه، تو تغییر شکل بعدی در آینده دوباره عقل و هوشیاریشو از دست میده.

واو.“

حمله‌های گرگینه برزرک شده، از چیزی که کیل انتظار داشت قوی‌تر بود. اینکه با توجه به غرایزش حرکت می‌کرد باعث می‌شد ماهیچه‌هاشو خیلی موثرتر حرکت بده.

آن، هانگ.“

کیل بچه گربه‌ها رو صدا کرد. اونارو بیخودی با خودش اینجا نیاورده بود‌.

حرکات اون بچه گرگ رو نگاه کنید.“

اون می‌خواست آن و هانگ به لاک گرگینه توجه کنن. لاک سرسختانه به چوی هان و رزالین حمله می‌کرد. هیچ عقب نشینی برای لاک معنا نداشت. این استایل نیمه گرگ‌ها بود. کیل زمزمه‌وار با بچه گربه‌ها حرف زد.

اینا حرکات یه نیمه حیوون از روی غریزه‌ست. اینکه اونا می‌تونن بر خلاف انسانا از روی غریزه حرکت کنن، یکی از زیبایی و شکوه قبیله نیمه حیووناست.“

بنگ!

مشت لاک به زمین برخورد کرد و زمین مرمر‌ی رو شکست. اون داشت قدرت ترسناکی از خودش نشون می‌داد.

نباید از حالت برزرک خودتون بترسید. این قوی ترین حالت مردم نیمه حیوانه.“

کیل سر بچه گربه‌ها رو نوازش کرد.

با اینکه گربه‌ها با گرگ‌ها فرق دارن، ولی هر دوی شما نیمه حیوونید. خوب بهش نگاه کنید تا استایل یه حیوون وحشی، استایل اتکا به غرایز رو یاد بگیرید. و بعد–“

دو جفت چشم طلایی با کیل چشم تو چشم شدن.

اونو استایل خودتون بکنید. یا این، یا اینکه فکر کنید تا یه راه برای کشتن اون خرس‌ها، ببرها، گرگ‌ها، اونایی که هیولای وحشی صداشون می‌کنن پیدا کنید.“

بچه گربه‌ها، بچه‌های قبیله گربه، بلافاصله روشونو از کیل گرفتن تا لاک رو تحت نظر بگیرن. بچه گربه‌ها روی پاهای پشتیشون نشستن و تک تک حرکات لاک رو نگاه کردن. نقره‌ای و قرمز، خزهای دو بچه گربه از اضطراب سیخ شد.

گربه‌ها نسبت به این حیوونای وحشی ضعیف بودن. بخاطر این بود که قبیله گربه‌ها بیشتر تمرکزشون روی مخفی‌کاری بود و اونا کاملا متوجه منظور کیل شدن. کیل مدتی به بچه گربه‌ها نگاه کرد و بعد اژدها رو صدا زد.

هی.“

اژهای سیاه خودشو تو هوا نشون داد. رزالین و چوی هان برای نگاه کردن به این سمت وقت نداشتن. اونا باید همه تمرکزشونو به لاک می‌دادن. کیل به اون دو نفر اشاره کرد و خطاب به اژدها ادامه داد.

ببین چطوری رزالین از جادوش استفاده می‌کنه تا به حریفش آسیبی نرسونه. همینطور به چوی هان که از اُراش استفاده می‌کنه نه برای حمله بلکه برای محافظت از خودش. اون داره تلاش می‌کنه تا به بچه گرگ آسیب نزنه.“

تق، توق، تق!

مشت‌های به شدت سریع لاک روی شیلد رزالین فرود می‌اومد تا اونو بشکونه. رزالین با دیدن حمله‌های لاک با ناامیدی صداش زد.

لاک، منو یادته مگه نه؟ من بهت گفتم تو عضوی از خانواده منی. زود باش به خودت بیا!“

چوی هان توجه لاک رو به خودش جلب کرد. اون برای این کار ارای مرگبار خودشو تا آخرین حد بالا برد.

لاک، به من حمله کن. من ازت محافظت می‌کنم.“

لاک جواب ارای مرگبار رو با حرکت دادن پنجه‌هاش به سمت چوی هان داد. با وجود اینکه حمله لاک ارایی نداشت ولی تمام نیروی فیزیکیش پشت حملش بود.

کیل از دور به اون صحنه نگاه کرد و ادامه داد.

وقتی قدرت زیادی داشته باشی آسیب نزدن، از آسیب زدن سخت‌تر میشه. ولی من می‌دونم تو از پسش برمیای و زود دستت میاد چون یه اژدهایی.“

اژدها به کیل جواب داد.

من یه اژدهام. کاری نیست که نتونم انجام بدم.“

درسته. پس نگاه کن و قضاوت کن.“

اژدها ارتفاعشو کم کرد و کنار بچه گربه‌ها فرود اومد و دوباره نامرئی شد. کیل حدس زد اژدها مثل بچه گربه‌ها قراره حرکات رزالین، چوی هان و لاک رو تحت نظر بگیره.

شاید باید با خودم مشروب می‌آوردم؟

کیل خودشو لعنت کرد که با خودش شراب نیاورده و مجبور شد دست خالی نبرد حوصله سر بر رو تماشا کنه‌. دو ساعت. مثل مدت زمان یه کارتون، سه تا بچه به مبارزه نگاه کردن، در حالی که چوی هان و رزالین داشتن خسته می‌شدن.

”…هوف، هوف، هوف.“

ولی کسی که بیشتر از همه خسته شده بود کسی نبود جز گرگینه.

هوف، هوف. هیونگ–.“

لاک!“

چوی هان به کلمههیونگ، واکنش نشون داد و سمت گرگینه‌ای که تلو تلو می‌خورد، دوید. هر چند هنوز کاملا از حالت برزرک بیرون نیومده بود، واکنش چوی هان باعث شد کیل از جاش بلند شه.

نو، نونا–.“

لاک همچنین تونست رزالین رو به یاد بیاره.

آه، لاک!“

رزالین هم سمت لاک دویدن تا بغلش کنه. لاک هنوز با خز آبی پوشیده شده بود ولی چشماش داشتن به حالت عادی برمی‌گشتن. لاک هیچ آسیبی ندیده بود ولی رزالین و چوی هان زخمای کوچیکی روی بدنشون داشتن.

هر دو تای اونا جوری از لاک مراقبت کردن که انگار خانوادشونه.

خیلی، هوف هوف، متاسفم.“

عقلش سر جاش برگشته بود. تو اولین برزرکش تونسته بود همه مشکلاتو پشت سر بذاره پس در کل عالی بود. لاک سرشو به رزالین که نصف قدش بود تکیه داد و بعد این پسر ۱۳ ساله شروع به گریه کرد. صدای حیوون مانندی با گریه‌هاش قاطی شده بود.

لاک!“

لاک بعدش آروم به حالت انسانی برگشت و افتاد. تغییر شکل برزرک به پایان رسید. چوی هان به سرعت نزدیکش شد و از زمین خوردنش جلوگیری کرد. لاک داشت تلاششو می‌کرد که بیهوش نشه و همزمان نگران بود به حالت برزرک برنگرده.

همون لحظه، مردی که دو تا بچه گربه با خودش حمل می‌کرد جلوی پسر رسید که تمام تلاششو می‌کرد چشماشو باز نگه داره.

عمو.‘

این همون مردی بود که حرف مشابه با عموش زد. مرد شروع به حرف زدن کرد.

حالا می‌تونی استراحت کنی.“

مرد لبخند زد و باعث شد لاک دوباره چشماشو مثل سری پیش ببنده.

دیگه تموم شد.“

لاک بالاخره بعد از شنیدن کلمات مرد آروم شد و چشماشو بست. لاک به چوی هان تکیه کرد و بیهوش شد. چوی هان محتاطانه لاک رو روی برانکارد خوابوند.

کیل که شاهد این اتفاقات بود، یه معجون از کیفش درآورد و سمت رزالین پرت کرد. رزالین معجونو گرفت و پرسید.

ولی معجون روی لاک جواب نمیده؟

کیل به رزالین نگاه کرد جوری که با نگاهش می‌گفت چرا چنین چیز واضحی رو ازش پرسیده و جواب رزالینی که هنوز گیج بود داد.

چرا باید به یه نفر از قبیله گرگ‌ها معجونو بدم؟ اون برای خودته. یکم سختی کشیدی.“

رزالین به کیل خیره شد. اون صحنه شیلد سه لایه بی نقصی رو دیده بود و کلی سوال داشت که می‌خواست از کیل بپرسه هرچند یه چیز دیگه به زبون آورد.

خیلی ممنون.“

این مهمتر بود.

نیاز به تشکر نیست.“

کیل عادی جواب داد و روش رو برگردوند. می‌تونست چوی هان رو ببینه که بهش زل زده بود.

چوی هان.“

چجوری این اتفاق افتاد؟ باید می‌فهمید چه اتفاقی افتاده.

باید حرف بزنیم.“

<< Previous Chapter | Index | Next Chapter >>

Bookmark (0)
Please login to bookmarkClose

No account yet? Register

One Reply to “چپتر ۳۱: تو (۶)”

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *