چپتر ۲۱: جبران کردن (۱)
کیل سرشو سر صبحی برای چوی هان تکون داد و لیوان آب خنکی که رون آماده کرده بود برداشت. کیل حرفایی که رون کمی قبل بهش گفته بود همزمان با حس Continue Reading →
کیل سرشو سر صبحی برای چوی هان تکون داد و لیوان آب خنکی که رون آماده کرده بود برداشت. کیل حرفایی که رون کمی قبل بهش گفته بود همزمان با حس Continue Reading →
بعد از بیرون اومدن از زندان، کیل اژدهارو روی زمین و پیش دو تا بچه گربه گذاشت. ”به نظر دردناک میاد.“ ”چه غم انگیز.“ آن و هانگ دور اژدهایی که Continue Reading →
مکانی که بچه گربهها، آن و هانگ، اون گوی سیاه رو دفن کرده بودن دور از ذهن کیل بود. ویلای وایکنت ۳۰ متر دورتر از غار اژدها بود. آن و Continue Reading →
”…یه اژدها؟“ ”بله.“ ”قبلا یه چیز مشابهش دیدم.“ ’مشابه و مرض.‘ کیل میدونست چوی هان منظورش از یه چیز مشابه چیه. جنگل تاریکی. داشت در مورد هیولاهای خطرناک اعماق جنگل Continue Reading →
”ارباب جوان، این بهترین اتاقیه که داریم.“ ”قابل قبوله.“ پیرمرد کیل رو به مسافرخونهش راهنمایی کرد. نمای بیرونی مسافرخونه درست مثل بقیه روستا دهاتی و ساده بود، ولی هرچیزی که Continue Reading →
”ارباب جوان، اونجا تشریف میبرید؟“ رون به محض اینکه از کالسکه بیرون اومد، به سمتش رفت. ”اگه من نرم کی میره؟“ رون و نائب کاپیتان دنبال کیل راه افتادن که Continue Reading →
برای رسیدن به نتیجهای که میخواست، کیل مجبور بود بیرون کمپ کنه. توی مسیرشون تا روستایی که کنار غار مخفی اژدهای سیاه قرار داشت، روستای دیگهای نبود. مییییییو. بچه گربه Continue Reading →
”بنظر نمیاد مضطرب باشی.“ کیل در جواب پدرش فقط لبخند زد. رنگ و رو به صورت کیل تو این چند روز برگشته بود. چاره ای جز برگشتن نداشت. ’چون کتک Continue Reading →
ولی پشت این رضایت، موهای پشت گردن کیل سیخ شدن و مور مورش شد. بخاطر این بود که رون چای لیمو رو بدون هیچ شکایتی نوشید. تق. چرا صدای گذاشتن فنجون Continue Reading →
پت. پت. با وجود نوازش های خشک، بچه گربه ها فقط میتونستن بیحس به کیل زل بزنن. کیل به لحظه ای که اولین بار چوی هان رو دیدفکر کرد. بچه Continue Reading →