چپتر ۳۱: تو (۶)
کیل یه سری وسایل تو کیف جادوییش گذاشت و سمت سالن مبارزه حرکت کرد. سالن مبارزه زیرزمینی عمارت. ایالت کنت هنیتوس بخاطر ثروتمندیش معروف بود ولی این ثروت توسط قدرت نظامی Continue Reading →
کیل یه سری وسایل تو کیف جادوییش گذاشت و سمت سالن مبارزه حرکت کرد. سالن مبارزه زیرزمینی عمارت. ایالت کنت هنیتوس بخاطر ثروتمندیش معروف بود ولی این ثروت توسط قدرت نظامی Continue Reading →
چوی هان و لاک. پشت چوی هان رزالین بود. این سه نفر وارد اتاق کیل شدن. ”هانس. برو یه چیزی برای نوشیدن بیار.“ ”ببخشید؟ اه، الان میارم!“ کیل اجازه نداد هانس Continue Reading →
کالسکه کیل با آرامش به سمت جنوب پایتخت حرکت کرد. هوئیس، پایتخت پادشاهی روآن بود. مردم به وضوح مشغول آماده شدن برای جشن تولد پیش رو بودن. کیل از پردهای Continue Reading →
کالسکه شروع به حرکت کرد. میوووو. آن و هانگ نگاهی به کیج و تیلور که روبروشون نشسته بودن کردن و به کیل نزدیکتر شدن. ”ارباب جوان کیل، چیزی در مورد Continue Reading →
”بیاید داخل.“ کیل بهشون اشاره کرد که بیان به اتاق، و کیج ویلچر تیلور رو به داخل هل داد. وقتی که هر سه نفرشون پشت میز نشستن، کیل بدون انداختن نگاهی Continue Reading →
و فقط سه تا موجود عادی هم نبودن. یکیشون یه اژدهای احمق بود، اونیکی یه کشیش دیوونه که میخواست طرد بشه و سومی یه مردک از خانواده مارکوئس استان بود. Continue Reading →
اواخر شب، توی یه خونه کوچیک دو طبقه تو حومه پازل سیتی. تنها روشنایی که توی اون منطقه دیده میشد، نوری بود که از طبقه اول اون خونه کوچیک بیرون میاومد Continue Reading →
در عوض اژدهای سیاه به آرومی خزید و برگشت. وقتی کیل داشت با ناباوری به اژدها نگاه میکرد صدای آرومی رو شنید که به وسیله باد به گوشش رسید. ”… فقط… Continue Reading →
البته که اون قصد داشت بصورت ناشناس امید جدیدشون رو بهشون بده. این چیزی بود که از اژدها یاد گرفته بود. ’مگه اینکه خدای اونا کار و بار نداشته باشه Continue Reading →
بعد ازینکه به راحتی از دروازه پازل سیتی گذشتن، کالکسه لاکپشت طلایی خانواده هنیتوس با راهنمایی نائب پیشخدمت هانس به مسافرخونه رسید. ”از وسترن سیتی کوچیکتره.“ ”درسته. کوچیکه.“ کیل سرشو برای Continue Reading →