چپتر ۴۱: نمیدونم، من نمیدونم (۲)
اما لاک فقط سرش رو برای جواب کیل تکون داد و شروع به صحبت کرد. ”اگه شما نمیدونید، میتونم براتون توضیح بدم؟“ اون اینو بصورت یه سوال مطرح کرد، ولی Continue Reading →
اما لاک فقط سرش رو برای جواب کیل تکون داد و شروع به صحبت کرد. ”اگه شما نمیدونید، میتونم براتون توضیح بدم؟“ اون اینو بصورت یه سوال مطرح کرد، ولی Continue Reading →
کیل به شاهزاده لبخند محترمانهای زد و فکر کرد. ’نمیدونم. من نمیدونم.‘ اژدهای سیاه به پرسیدن اینکه چرا یه اژدها باید از جادوش برای چنین انسان بی مصرفی استفاده کنه Continue Reading →
بنگ! در سالن مهمونی بار دیگه محکم بسته شد. تیلور استان، با وجود اینکه روی ویلچر بود، لباسهای لاکچری و مناسب مهمونی پوشیده بود و لبخند پرآرامشی بر لب داشت. کشیش Continue Reading →
”اهم. مم! ارباب جوان نئو، مدتی میشه که ندیدمتون.“ اریک بلافاصله بین کیل و نئو قرار گرفت. چشمای نئو شکست خورده بنظر میاومدن. اون فکر کرد که شکار خوبی پیدا Continue Reading →
رون سرش رو برای حرفای کیل تکون داد، اما قبل از رفتن چیز دیگهای اضافه کرد. ”متوجهم. راستی، ارباب جوان، یادتون هست که پسفردا باید به قصر برید، درسته؟“ قبل Continue Reading →
چوی هان به اژدهای سیاه نگاه کرد و بعد نگاهش رو سمت کیل برگردوند و پرسید. ”قراره همه چیزو نابود کنیم؟“ ”نه. اصلا و ابدا.“ ’چرا افکارش همیشه انقدر افراطی Continue Reading →
رزالین لبخند زد. ”شنیده بودم تو یه آشغالی، اما فکر کنم یه دروغ بوده.“ رزالین بلافاصله تن غیرمحترمانه به کار برد، درست جوری که کیل انتظار داشت. با اینکه بیشتر Continue Reading →
کیل با نگاهی توخالی و بیاحساس به فنجون چایی که رون بهش داد خیره شد. ”چای لیمو قبل از خواب؟“ ”بله، ارباب جوان.“ کیل به نوشیدن چای لیمو قبل از خواب عادت Continue Reading →
برای هیچکس عجیب نبود که چرا کیل میخواست ناگهان بره بیرون. رون هم ظاهرا یه جایی رفته بود چون پیداش نبود. تنها سوالی که هانس از کیل داشت این بود که Continue Reading →
کیل سالن مبارزه رو همراه چوی هان ترک کرد. ”هانس، رون. دو نفری که هنوز داخل سالن مبارزه هستن رو راهنمایی کنید.“ درحالی که کیل داشت همراه چوی هان به Continue Reading →