چپتر ۶۱: فقط نابودش کن(۳)
کیل به اینکه ویتیرا و پاستون با تردید بهش زل زده بودن اهمیتی نداد. هر دوشون خیلی زود میفهمیدن که آن و هانگ چه کارایی میتونن بکنن. ”بریم.“ اژدهای سیاه Continue Reading →
کیل به اینکه ویتیرا و پاستون با تردید بهش زل زده بودن اهمیتی نداد. هر دوشون خیلی زود میفهمیدن که آن و هانگ چه کارایی میتونن بکنن. ”بریم.“ اژدهای سیاه Continue Reading →
وقتی کیل به روستای هریس، یعنی نزدیکترین روستا به جنگل تاریکی رسید، از کالسکه پیاده شد. زمانی که به اونجا رسید، افکارش ساده بودن. ”سیاهه.“ کمی بیشتر از دو ماه گذشته Continue Reading →
خانوادهی کیل طبیعتا اولین کسایی بودن که از اون توی خونه استقبال کردن. ویش. وووش. بدن کیل برخلاف میلش چپ و راست شد. تپ. تپ. تپ. شونهها، بازوها، صورت و Continue Reading →
”ما جنگهای زیادی طی سالها با پریدریاییها داشتیم، هم بزرگ و هم کوچیک. ما شمال رو کنترل میکنیم و پریدریاییها جنوب رو.“ پاستون به کیل نگاه کرد. کیل که به Continue Reading →
کیل در جواب حرف تونکا، بهش اشاره کرد و گفت. ”مگه تو و افرادت که میخواین همه چیزو زیر و رو کنید دیوونه نیستین؟“ لبخند تونکا تبدیل به خنده شد. Continue Reading →
کیل احساس کرد که همهی نگاهها روی اون متمرکز شدن و به آرومی بلند شد. اون بعد از تماشای اینکه ویتیرا، تونکا رو به پرواز درآورد تشویقش کرد، اما از Continue Reading →
تونکا، که نگاهی دیوونهوار توی چشماش داشت، یه چوب بیسبال رو توی دستش گرفته بود که با صدایی وحشیانه هوا رو میبرید. کیل نمیدونست که از کجا همچین چیزی رو گیر Continue Reading →
کیل نمیخواست چهرهی خندون تونکا رو ببینه. با این حال، آمیرو با خونسردی شروع کرد به توضیح دادن. ”باب از پادشاهی ویپره. اون اهل یه روستای کوچیک ساحلیه؛ وقتی برای Continue Reading →
کیل شروع کرد به فکر کردن. ’باید فرار کنم؟‘ ولی مردمک چشمهای وال دقیقاً بهش نگاه میکردن. انگار وال داشت سعی میکرد یکم قدرت توی دستای بی جونش بذاره، چون Continue Reading →
”تو شب حتی شکلش بدتره.“ کیل به بزرگترین گرداب زیرش نگاه کرد و نظر داد. اون سپس شروع به فکر کردن کرد. ’تونکا واقعا یه حرومزاده دیوونست.‘ تونکا چجوری صدای Continue Reading →